کد مطلب:62614 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:295

عشق، سازنده یا خراب کننده











علاقه به شخص یا شی ء وقتی كه به اوج شدت برسد، به طوری كه وجود انسان را مسخر كند و حاكم مطلق وجود او گرد عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. ولی نباید پنداشت كه آنچه به این نام خوانده می شود یك نوع است.دو نوع كاملا مختلف است. آنچه از آثار نیك گفته شد مربوط به یك نوع آن است و اما نوع دیگر آن كاملا آثار مخرب و مخالف دارد.

احساسات انسان انواع و مراتب دارد. برخی از آنها از مقوله شهوت و مخصوصا شهوت جنسی است و از وجوه مشترك انسان و سایر حیوانات است. با این تفاوت كه در انسان به علت خاصی كه مجال و توضیحش نیست اوج و غلیان زائد الوصفی می گیرد و بدین جهت نام عشق به آن می دهند و در حیوان هرگز به این صورت در نمی آید، ولی به هر حال از لحاظ حقیقت و ماهیت، جز طغیان و فوران و طوفان شهوت چیزی نیست. از مبادی جنسی سرچشمه می گیرد و به همانجا خاتمه می یابد. افزایش و كاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژیكی دستگاه تناسلی و قهرا به سنین

[صفحه 52]

جوانی. با پا گذاشتن به سن از یك طرف، و اشباع و افراز از طرف دیگر كاهش می یابد و منتفی می گردد.

جوانی كه از دیدن روئی زیبا و موئی مجعد به خود می لرزد و از لمس دستی ظریف به خود می پیچد، باید بداند جز جریان مادی حیوانی در كار نیست. اینگونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت می رود، قابل اعتماد و توصیه نیست، خطرناك است، فضیلت كش است. تنها با كمك عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است كه آدمی سود می برد. یعنی خود این نیرو انسان را به سوی هیچ فضیلتی سوق نمی دهد اما اگر در وجود آدمی رخنه كرد و در برابر نیروی عفاف و تقوا قرار گرفت و روح، فشار آنرا تحمل كرد ولی تسلیم نشد، به روح قوت و كمال می بخشد.

انسان نوعی دیگر احساسات دارد كه از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است. بهتر است نام آنرا عاطفه و یا به تعبیر قرآن «مودت» و «رحمت» بگذاریم.

انسان آنگاه كه تحت تأثیر شهوات خویش است، از خود بیرون نرفته است، شخص یا شی ء مورد علاقه را برای خودش می خواهد و به شدت می خواهد. اگر درباره معشوق و محبوب می اندیشد بدین صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حداكثر تمتع را ببرد. بدیهی است كه چنین حالتی نمی تواند مكمل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید.

اما انسان گاهی تحت تأثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار می گیرد، محبوب و معشوق در نظرش احترام و عظمت پیدا می كند، سعادت او را می خواهد، آماده است خود را فدای خواسته های او

[صفحه 53]

بكند. اینگونه عواطف، صفات و صمیمیت و لطف و رقت و از خود گذشتگی به وجود می آورد برخلاف نوع اول كه از آن خشونت و سبعیت و جنایت بر می خیزد. مهر و علاقه مادر به فرزند از این مقوله است. ارادت و محبت به پاكان و مردان خدا، و همچنین وطن دوستیها و مسلك دوستیها از این مقوله است.

این نوع از احساسات است كه اگر به اوج و كمال برسد همه آثار نیكی كه قبلا شرح دادیم بر آن مترتب است و هم این نوع است كه به روح شكوه و شخصیت و عظمت می دهد بر خلاف نوع اول كه زبون كننده است. و هم این نوع از عشق است كه پایدار است و با وصال تیزتر و تندتر می شود بر خلاف نوع اول كه ناپایدار است و وصال مدفن آن به شمار می آید.

در قرآن كریم رابطه میان زوجین را با كلمه « مودت» و «رحمت» تعبیر می كند[1] و این نكته بسیار عالی است. اشاره به جنبه انسانی و فوق حیوانی زندگی زناشوئی است. اشاره به اینست كه عامل شهوت تنها رابطه طبیعی زندگی زناشوئی نیست. رابط اصلی صفا و صمیمیت و اتحاد دو روح است و به عبارت دیگر آنچه زوجین را به یكدیگر پیوند یگانگی می دهد مهر و مودت و صفا و صمیمیت است نه شهوت كه در حیوانات هم هست.

مولوی با بیان لطیف خویش، میان شهوت و مودت تفكیك می كند، آنرا حیوانی و این را انسانی می خواند. می گوید:

[صفحه 54]

خشم و شهوت وصف حیوانی بود
مهر و رقت وصف انسانی بود


این چنین خاصیتی در آدمی است
مهر، حیوان را كم است، آن از كمی است


فیلسوفان مادی نیز نتوانسته اند این حالت معنوی را كه از جهاتی جنبه غیرمادی دارد و با مادی بودن انسان و مافوق انسان سازگار نیست- در بشر انكار كنند.

برتراند راسل در كتاب زناشوئی و اخلاق می گوید:

«كاری كه منظور از آن فقط در آمد باشد نتایج مفیدی به بار نخواهد آورد. برای چنین نتیجه ای باید كاری پیشه كرد كه در آن ایمان به یك فرد، به یك مرام یا یك غایت نهفته باشد. عشق نیز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالی در شخصیت ما به وجود نخواهد آورد و كاملا شبیه كاری است كه برای پول انجام می دهیم. برای وصول به این كمال باید وجود محبوب را چون وجود خود بدانیم و احساسات و نیات او را از آن خود بشماریم».

نكته دیگری كه باید تذكر داده شود و مورد توجه قرار گیرد اینست كه گفتیم حتی عشقهای شهوانی ممكن است سودمند واقع گردد، و آن هنگامی است كه با تقوا و عفاف توأم گردد. یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یك طرف و پاكی و عفاف از طرف دیگر، سوز و گدازها و فشار و سختیهائی كه بر روح وارد می شود آثار نیك و

[صفحه 55]

سودمندی به بار می آورد. عرفا در همین زمینه است كه می گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد و در همین زمینه است كه روایت می كنند:

«من عشق و كتم و عف و مات مات شهیدا».

«آنكه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بمیرد، شهید مرده است».

اما این نكته را نباید فراموش كرد كه این نوع عشق با همه فوائدی كه در شرائط خاص احیانا به وجود می آورد قابل توصیه نیست، وادیی است بس خطرناك. از این نظر مانند مصیبت است كه اگر بر كسی وارد شود و او با نیروی صبر و رضا با آن مقابله كند، مكمل و پاك كننده نفس است، خام را پخته و مكدر را مصفی می نماید، اما مصیبت قابل توصیه نیست. كسی نمی تواند به خاطر استفاده از این عامل تربیتی، مصیبت برای خود خلق كند، و یا برای دیگری به این بهانه مصیبت ایجاد نماید.

راسل در اینجا نیز سخنی با ارزش دارد. می گوید:

«رنج برای اشخاص واجد انرژی چون وزنه گرانبهائی است. كسی كه خود را كاملا سعادتمند می بیند جهدی برای سعادت بشتر نمی كند. اما گمان نمی كنم این امر بتواند بهانه ای باشد كه دیگران را رنج بدهیم تا به راه مفیدی قدم نهند، زیرا غالبا نتیجه معكوس بخشد و انسان را درهم می شكند. در این مورد بهتر

[صفحه 56]

است خود را تسلیم تصادفات كنیم كه در سر راه ما پیش می آید.»[2] .

چنانكه می دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فوائد مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه ای از لطف خدا معرفی شده است، اما به هیچوجه به كسی اجازه داده نشده است كه به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد.

به علاوه، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست، و آن اینكه عشق بیش از هر عامل دیگری «ضد عقل» است، هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حكومتش معزول می كند. اینست كه عقل و عشق در ادبیات عرفانی به عنوان دو رقیب معرفی می گردند. رقابت فیلسوفان با عرفا كه آنان به نیروی عقل، و اینان به نیروی عشق اتكاء و اعتماد دارند از همین جا سرچشمه می گیرد. در ادبیات عرفانی همواره در این میدان رقابت، عقل محكوم و مغلوب شناخته شده است. سعدی می گوید:


نیكخواهانم نصیحت می كنند
خشت بر دریا زدن بی حاصل است


شوق را بر صبر قوت غالب است
عقل را بر عشق دعوی باطل است


دیگری می گوید:


قیاس كردم، تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است كه بر بحر می زند رقمی

[صفحه 57]

نیروئی كه تا این حد قدرتمند است و زمام اختیار را از كف می گیرد و به قول مولوی: «آدمی را همچون پر كاهی در كف تندبادی به این سو و آن سو می كشد» و به قول راسل: «چیزی است كه تمایل به آثارشی دارد» چگونه می تواند قابل توصیه باشد؟!

به هر حال، احیانا آثار مفید داشتن یك مطلب است و قابل تجویز و توصیه بودن مطلب دیگر است. از اینجا معلوم می شود كه ایراد و اعتراض برخی متشرعین بر برخی از حكمای اسلامی[3] كه این بحث را در الهیات مطرح كرده اند و آثار و فوائد آن را بیان كرده اند ناوارد است زیرا طبقه خیال كرده اند كه عقیده آن دسته از حكما اینست كه این مطلب قابل تجویز و توصیه هم هست، و حال آنكه نظر آنها تنها به آثار مفیدی است كه در شرائط تقوا و عفاف به بار می آورد، بدون اینكه آنرا قابل تجویز و توصیه بدانند، درست مانند مصائب و بلایا.

[صفحه 58]


صفحه 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58.








    1. «و من آیاته ان خلق لكم من أنفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودش و رحمة». (سوره روم، آیه 21(.
    2. زناشوئی و اخلاق، صفحه 134.
    3. بوعلی، رساله عشق، و صدرالمتألهین سفر سوم اسفار.